وبسایت اندرویدهدلاینز اخیرا در گزارشی بهنقل از منبعی موثق در داخل سامسونگ، اعلام کرده است که این غول فناوری هماکنون در حال کار روی گوشی اندرویدی جدیدی است که از دوربین اصلی چهارگانه بهره میبرد و آن را اواخر سال جاری میلادی عرضه خواهد کرد. این منبع که مدعی است ارتباط نزدیکی با تامینکنندگان قطعاتگوشیهای سامسونگ دارد، بهصراحت اعلام کرده است که گوشی یادشده، گلکسی اس 10 یا گوشی منعطف این شرکت یعنی گلکسی F نیست. مورد مهمی که بالاتر به آن اشاره کردیم، تاکید ویژهی این منبع روی عرضهی این گوشی در سال ۲۰۱۸ (و نه ۲۰۱۹) است.
حضور چهار دوربین در پشت این دستگاه، میتواند آن را به یک گوشی هوشمند ردهبالا با قیمت زیاد تبدیل کند. با در نظر گرفتن موارد مختلف، میتوان گفت که احتمالا این منبع به گوشی W2019 اشاره داشته است؛ یعنی تنها پرچمدار معرفینشدهی Samsung که خیلیها انتظار دارند تا پیش از پایان ۲۰۱۸، روانهی بازار شود. مدل بعدی گوشی W2018 احتمالا یک گوشی تاشو خواهد بود و بهصورت انحصاری در بازار چین عرضه خواهد شد.
دوربینهای اصلی سه و چهارگانه بهاحتمال بسیار قوی به ترند بعدی در صنعت گوشیهای هوشمند تبدیل خواهند شد. چنین سیستمی سازندگان را قادر میسازد بدون قطورترکردن دستگاهشان، به بهبود کیفیت تصویربرداری آنها کمک کنند.
گفتنی است که طبق شایعات اخیر، گوشی وی ۴۰ الجی بههمراه میت ۲۰ پرو هواوی قرار است به دوربین اصلی سهگانه مجهز شود و پیشبینی میشود که حداقل یکی از مدلهای گوشی گلکسی اس ۱۰ سامسونگ هم از چنین دوربینی استفاده کند.
اگر بخواهیم صادق باشیم، رقابت خودروسازان بر تبلیغات ویژهی نهایت سرعت خودرو چندان در شرایط واقعی کاربردی نیست؛ در واقع در جادههای عمومی محدودیت سرعت مشخصی وجود دارد که نهایت سرعت را بیمعنی میکند. نهایت سرعت خودروها در پیست بسیار مهم است، اما واقعاً چندنفر از مالکان سوپراسپرتها و ابرخودروهای گرانقیمت، یه رانندگی در پیست اهمیت میدهند؟
با تمام این تفاسیر، نهایت سرعت خودروها فقط در یک مکان از کرهی زمین معنی دارد: اتوبانهای آلمان. نبود محدودیت سرعت در برخی از اتوبانهای آلمان باعث شده است که بسیاری از علاقهمندان خودرو و تشنههای سرعت صرفاً جهت تجربهی رانندگی با سرعتهای بالای ۱۶۰ کیلومتر بر ساعت در جادههای عمومی، به این کشور سفر کنند. امروز ویدئوهای بیشماری از افراد مختلف با انواع خودروهای اقتصادی، پرفورمنس و هایپرکار در اتوبانهای زیبای آلمان، در فضای مجازی منتشر میشود.
مقالهی مرتبط:
برند بوگاتی با عرضهی مدل ویرون و پس از آن شیرون، امکان تجربهی رانندگی در سرعتهای بالا را ممکن کرده است. ردیم پَسِر یکی از مالکان بوگاتی ویرون، پس از خرید این ابرخودروی بینظیر، سالها به دنبال ثبت رکورد بالای ۴۰۰ کیلومتر بر ساعت در جادههای عمومی بوده است. ردیم عاشق سرعت، که پس از چندبار تلاش سرانجام سال ۲۰۱۵ نهایت سرعت ۴۰۲.۵ کیلومتر بر ساعت را در اتوبانهای آلمان با ویرون ثبت کرد، اخیراً ویدئویی کوتاه از این رکورد منتشر کرده که در پایان این مطلب قابل مشاهده است. هدف ردیم، رسیدن به سرعت ۴۰۰ کیلومتر بر ساعت در اتوبانهای آلمان بود که ۴ سال دستیابی به آن طول کشید. اولین بار در سال ۲۰۱۱، افسار ویرون آزاد شد؛ در روز آزمایش دمای هوا بهقدری پایین بود که کامپیوتر مرکزی خودرو اجازهی فعال شدن حالت رانندگی نهایت سرعت را نداد. دومین تلاش ردیم سال به سال ۲۰۱۲ بر میگردد؛ اینبار هم در آستانهی آزمایش، گیربکس خودرو با مشکل مواجه شد و اجازهی حالت رانندگی نهایت سرعت از طریق سیستم مرکزی ویرون داده نشد.
سرانجام در سال ۲۰۱۵، ودیم در سومین تلاش خود موفق به ثبت نهایت سرعت ۴۰۲.۵ کیلومتر بر ساعت در اتوبانهای آلمان شد. ویدئوی منتشر شده توسط ودیم پسر، در ادامه قرار داده شده است.
در دوران مزوزوئیک یا میانهزیستی، حیات به سرعت متنوع شد و خزندگان غولپیکر، دایناسورها و سایر گونههای هیولامانند روی زمین پرسه میزدند. این دوران، که از حدود ۲۵۲ میلیون سال پیش تا ۶۶ میلیون سال پیش ادامه داشت، بهعنوان عصر خزندگان و یا عصر دایناسورها نیز شناخته میشود. درختان مخروطدار یا آنهایی که دانههای مخروطی داشتند، در ابتدای دوران مزوزوئیک وجود داشتند. اما آنها در طول این دوران فراوانتر شدند. گیاهان گلدار در طی دورهی کرتاسهی پسین نمایان شدند.
حیات گیاهی باشکوهی که در دوران مزوزوئیک وجود داشت مقدار فراوانی غذا فراهم میکرد باعث میشد بزرگترین دایناسورها مانند آراژانتیناسورها، تا ۸۰ تن رشد کنند. روزگاری بود که دایناسورها و خزندگان دیگر فرمانروایان زمین بودند. حدود ۶۵ میلیون سال پیش، یک شهابسنگ عظیم به زمین برخورد کرد و باعث از بین رفتن بیشتر جانوران و گیاهان غولپیکر، دایناسورها و خزندگان دریایی شد.
دایناسورها هنوز کاملا منقرض نشدهاند؛ دانشمندان براساس ویژگیهای مشترک اسکلت دایناسورها و پرندگان، به این نتیجه رسیدهاند که پرندگان از خانواده دایناسورها هستند. این حقیقت شگفتانگیز میگوید حتی یک مرغ مگسخوار کوچک از نسل دایناسورها است. دانشمندان چندماه پیش موفق به شبیهسازی سهبعدی جمجمهی یک پرنده دنداندار شدند که شکاف تکاملی میان دایناسورها و پرندگان را از بین میبرد. ماهیمرغ دیسپار جایگاه مهمی در مسیر تکاملی گونهی دایناسورها به پرندگان امروزی دارد.
این پرنده حدود ۱۰۰ میلیون سال قبل در شمال آمریکا زندگی میکرد و ظاهری شبیه به یک مرغ دریایی دنداندار داشته است. این پرنده توجه او سی مارش، طبیعتشناس معروف دانشگاه ییل، را به خود جلب کرد. وی برای اولین بار این پرنده را نامگذاری و توصیف کرد. در حالیکه قسمتهایی از بدن ماهیمرغ دیسپار در گزارشهای فسیلی وجود دارد اما به جز بقایای کشف شده در دههی ۱۸۷۰ تاکنون هیچ ساختاری از جمجمهی این موجود پیدا نشده است. این پرنده شگفتانگیز پلی میان تحولات دایناسورها و پرندگان است.
این گونه، مغزی مدرن دارد و پیکربندی ماهیچههای آروارهی آن شبیه به دایناسورهاست. بولار که استاد ژئوفیزیک و جغرافیا دانشگاه ییل است، میگوید:
اولین منقار پرندگان شبیه به شاخی با نوکی انبرمانند بود که در انتهای آرواره قرار داشت. در ابتدا منقار در پرندگان مانند یک مکانیسم چنگزنی عمل میکرد و بهعنوان دست جایگزین استفاده میشد، تا این که دستهای پرندگان به بال تبدیل شدند.
در سال ۲۰۱۷ دایناسور جدیدی شناسایی شد که شباهت قابل توجهی به یکی از پرندگان امروزی، بهنام «کاسوری» داشت. کاسوری، پرندهای درشتاندام است که سر و گردن بیپر دارد، بومی استرالیا و گینه نو است و توانایی پرواز ندارد. شباهتهای موجود آنقدر زیاد است که باستانشناسان در حال مطالعه روی کاسوریها هستند تا درک بهتری از نحوهی رفتار اجداد همسان آنها پیدا کنند. این دایناسور تازه کشفشده کوریتوراپتور ژاکوبی (Corythoraptor jacobsi) نام دارد که آن را در دستهی خاگدزدان قرار میدهند. یکی از شگفتانگیزترین شباهتهای موجود بین ژاکوبی باستانی و کاسوری امروزی، تاج یا کاکل روی سر آنهاست.
کوریتوراپتور ژاکوبی (Corythoraptor jacobsi)
با مقایسه این دو گونه، محققان حدس میزنند که چرا این دو موجود به این شکل تکامل یافتهاند. یکی دیگر از شباهتهای ذکر شده توسط دانشمندان، گردن بلند و باریک و بدن شترمرغ مانند این دو گونه است. کاسوری نسبت مستقیمی با این دایناسور ندارد؛ با وجود اینکه پرندگان امروزی از نسل دایناسورها هستند اما تنها گونههای کوچک دانهخوار توانستند از حادثهی معروف برخورد سیارک، جان به در برند. دستاوردهای این گزارش در ژورنال Scientific Reports منتشر شده است.
برخی از دیرینشناسان معتقدند، اولین دایناسورهای پردار تروپوداها بودهاند. دربارهی شکل اولیهی پرها هم باید گفت که ساختاری ساده داشتند و بیشتر شبیه مو بودند تا پرهای امروزی. ابتدا این پرها بیشتر وسیلهای برای پوشش بدن گوشتخواران دوپای تند و چابک بود، اما بعدها رنگ و ساختار این پرها تغییر کرد و سرانجام اولین دایناسورهای سیلوروسور توانستند پرواز کنند. با این حال بیشتر دیرینشناسان نسبت به زمان تشکیل پر در دایناسورها با یکدیگر توافق ندارند. برخی از آنها معتقدند نسبت دادن وجود پر به تروپوداها، اشتباه نیست.
براساس گفتههای پژوهشگران، احتمال وجود پر با جثهی حیوان ارتباط مستقیم دارد؛ هرچه حیوان بزرگتر باشد، به جای گرم ماندن، ترجیح میدهد، بیشتر حرارت از دست دهد، بنابراین به عایقی مانند پر نیاز ندارد. دایناسورهای واقعا بزرگ ممکن است پر نداشته باشند اما دایناسورهای کوچک تروپوداها بهطور قطع پر داشتهاند. اگرچه وجود پر بیشتر مشخصه تروپوداهاست، اما شواهد اندکی نیز مبنی بر پر داشتن پرندهی کفلان موجود است و البته در خصوص خزندهی پاریختان، چنین مدارکی یافت نشده است.
پتروسورها از نخستین خزندگان پرنده بودند که توان پروازشان تکامل پیدا کرد. ظهور بال، استخوانهای سبک و ماهیچههای قوی تغییراتی بود که خزندگان آنها را جهت پرواز به دست آوردند. بالهای آنها از غشایی از پوست٬ ماهیچه، و دیگر رشتههای انبساطی از قفسه سینه تا چهار انگشت دراز برجسته، تشکیل شده است. آنها بهطور عمده گوشتخوار بودهاند و از حشرات، ماهیها، حیوانات کوچک، نرمتنان و سختپوستان تغذیه میکردهاند.
مطالعهای جدید نشان میدهد که حداقل یک گونه از دایناسورها، تخمهایی آبی میگذاشتهاند و این نشان میدهد که این جانوران عظیمجثه شباهت زیادی به پرندگان مدرن داشتهاند. پژوهشگران با بررسی یک لانهی فسیل شده ثابت کردند که تخمهای درون آن بهعلت فرایند فسیل شدن تغییر رنگ نداده است، بلکه واقعا از ابتدا آبی بودهاند. گونهی دایناسوری که از آن صحبت میشود، به تیرهای از دایناسورهای خاگدزد به نام «هویانینا هواننینی» تعلق دارد. این دایناسورهای شبیه شترمرغ، حدود ۶۶ میلیون سال قبل در اواخر دوره کرتاسه در چین میزیستهاند.
چند پرندهی مدرن، تخممرغ آبی رنگ دارند؛ رابین یا سینهسرخ آمریکایی، گونهای از پرندگان مدرن است که تخمهای آبی میگذارد، اما برخی دیگر از پرندگان از جمله اردکها هم تخمهای آبی میگذراند. رنگ پوستهی تخمها از دو رنگدانه نشات میگیرد؛ بیلیوردین که مسئول سایههای سبز آبی است و پروتوپورفیرین که قرمز مایل به قهوهای را اضافه میکند که معمولا به صورت لک یا الگوهای دیگر ظاهر میشوند. رنگ تخمها نوعی استتار محسوب میشود که آنها را از چشم شکارچیان دور نگه میدارد و به پرندگان کمک میکند که تخمهای خود را از تخم پرندگان دیگر تشخیص دهند.
انتشار کتاب خاستگاه گونهها توسط چارلز داروین در سال ۱۸۵۹، مجامع علمی عصر ویکتوریا را بههم ریخت و علاقهی علمی به تکامل را به کار انداخت. با احتیاطی استادانه، کتاب او دلایلی برای این نتیجهگیری ارائه داد که زندگی در طول عمر بیکران زمین تغییر کرده است. یک سال بعد از انتشار کتاب، با تصادف زمانی جالبی، فسیلی در معدن سنگی در جنوب آلمان کشف شد. فسیل دایناسور کشف شده قسمت بزرگی از اسکلت کلاغ گونه موجودی بود که ریچارد اوون آن را آرکئوپتریکس لیتوگرافیکا (Archaeopteryx lithographica) به معنای «بال باستانی روی سنگ» گذاشت.
فسیل خارقالعاده بود زیرا در اطراف استخوانها اثرات پر دیده میشد و این در حالی بود که در فسیل، اثر دندان (هیچ پرندهای دندان ندارد)، دستانی با سه انگشت چنگالدار تکامل یافته (هیچ پرندهای انگشتان چنگال دار به این شکل ندارد) و دمی تشکیل شده از خطی از استخوانهای ریز که از آن پر بیرون میآمد (هیچ پرندهای خط طولانی استخوان دم ندارد)، هم وجود داشت. ویژگیهای ذکر شده، باعث میشوند آرکئوپتریکس، گزینهای مشخص برای فسیلهای قابل انتقال میان دایناسورها و پرندگان باشد. بنابراین، آرکئوپتریکس نقش مهمی در بررسی خاستگاه پرندگان و در عین حال مطالعهی دایناسورها، دارد.
پژوهشگران با بررسی سه تخم متعلق به خاگدزدان از اواخر دورهی کرتاسه متوجه شدند که همهی آنها دارای رنگ سیاه متمایل به قهوهای بسیار تیره دارند اما زیر نور، برق آبی سبزی از خود منعکس میکنند. تجزیه و تحلیل روی پوستهی تخم این دایناسورها نشان از حضور بیلیوردین و پروتوپورفیرین در آنهاست. هرچند مقدار بیلیوردین بهطور قابل توجهی بالاتر بود که این امر نشان میدهد تخمها رنگ یکدستی داشتند و دارای الگوهای قرمز قهوهای نبودند. این کشف نشان از فرضیهی ارتباط دایناسورها و پرندگان میدهد.
آرکئوپتریکس (Archaeopteryx)
پرندگان از دایناسورها تکامل پیدا نکردهاند و اصلا به دایناسورها نزدیک نیستند؛ بلکه خود دایناسورها هستند. دایناسورها بازماندگان حداقل چهار رویداد بزرگ انقراضی هستند که هر بار به شکلهای متنوع و عجیب و غریبی ظهور کردهاند. در واقع پیشبینی میشود که اگر بخواهیم در آینده دایناسورها را شبیهسازی کنیم، ساختار ژنومپرندگان، عنصر کلیدی خواهد بود. انسانها، انقراض دایناسورهای پرندهای مشهوری مانند دودو (که در قرن هفدهم منقرض شد) و کبوتر وحشی (که آخرین آن در سال ۱۹۰۱ مشاهده شد) را دیدهاند. بازیابی DNA این پرندگان که تنها چند صد سال قبل میزیستهاند، یک پیشنهاد واقعگرایانهتر است.
مقالههای مرتبط:
این هم ممکن است که تخم گونههای زندهی نزدیک هم برای شبیهسازی این پرندگان مناسب باشد و در شرایط مناسب ممکن است که دانشمندان بتوانند از آن برای احیای برخی از این گونههای منقرض شده استفاده کنند. دایناسورها خزنده بودند، ولی خزندگانی بسیار شبیه پرندههای امروزی. یکی از مهمترین ویژگیهایی که به پرندگان توانایی پرواز میداد وجودکیسههای هوایی متصل به شش درون شکم، سینه، بازوها و مهرههای این جانوران است. اما این ساختار تنفسی چه زمانی در پرندهها به وجود آمد؟ جواب: در نیای مشترک دایناسورها و تروسورها. این کیسهها نه تنها در دایناسورها و تروسورها (Therosaurus) نیز وجود داشتند، بلکه بهلطف همین کیسههای هوایی بود که برخی از دایناسورها توانستند به ابعاد غولآسا دست پیدا کنند.
فسیلهای دایناسور زیادی در چین کشف شد که پرده از یک واقعیت جالب برمیداشت. هرچند که بسیاری از این فسیلها فاقد بال بودند، ولی آرایش کاملی از پرها داشتند. از کرکهای کوچک گرفته تا پرهای قلمدار. کشف چنین جانورانی باعث شد که تصور دیرینشناسان دربارهی تبدیل شدن دایناسورها به پرندگان عوض شود. پرندهها یک شبه از تیرانوزاروسرکس بهوجود نیامدند، بلکه، ویژگیهای کلاسیک پرندگان یکی یکی تکامل پیدا کرد؛ اول حرکت بر روی دو پا، سپس پرها، استخوان جناق سینه، پرهای پیچیدهتر مثل آنهایی که قلمدار هستند و سپس بالها.
مایکرورپتر (Microraptor)
نتیجهی نهایی، گذار بینقص از دایناسور به پرنده است. آنقدر بینقص و تمیز که تقریبا نمیتوانید خطی در جدایی این دو گروه از یکدیگر بکشید. در تکامل دایناسورها صورت دچار افتادگی میشود و در عوض چشمها، مغز و منقار رشد میکند. پرندگان اولیه تقریبا شبیه به آخرین جنینهای دایناسورهای ولاسیرپتر (Velociraptor) بودند. پرندگان امروزی چهرهی بچهگانهتری دارند و صورت آنها نسبت به دوران جنینی تغییر کمتری میکند.
در نگاه اول، پرندگان شبیه بچه دایناسورهایی به نظر میآیند که میتوانند تولید مثل کنند. هیچ کدام از آنها به شکل یک جوجه با پوزهی دایناسور مانند تکامل نیافتهاند و هر زمان که شما یک دگرگونی تکامل دایناسورها را بررسی میکنید، باید سازوکارهای اساسی و نهفته آن را نیز بدانید. منقار نیز بخشی از اسکلت پرندگان است که تنوع آن، شدت و گستردگی زیادی داشته است. پرندگان منقاردار یک ژن ویژه در خصوص توسعهی صورتشان دارند که دیگر موجودات بدون منقار، آن را ندارند.
هنگامی که محققان این ژنها را از کار انداختند، ساختار منقار به حالت اجدادی خود برگشت و استخوان کامی سقف دهان نیز حالت اولیه به خود گرفت. همچنین آنها دیدند هنگام شکلگیری اسکلت جنین پرنده در داخل تخم مرغ، جنین به جای یک نوک دراز و باریک استخوانهای گرد در صورت داشت. دانشمندان با تغییر پروتئینهای اولیه توانستند نحوهی بیان ژنها را تغییر دهند. این کار نشان میدهد در تکامل دایناسورها، منقار آنها بسیار متفاوتتر از تکامل پوزه بوده و با استفاده از مجموعهای از ژنهای متفاوت انجام شده است.
این موضوع ثابت میکند منقار یک انطباق واقعی در تکامل دایناسورها و پرندگان بوده است و فقط یک بینی با کمی تفاوت در شکل نیست. با توجه به این نتایج، تغییر پوزه به منقار حدود ۴۰ تا ۵۰ میلیون سال قبل در پرندگان اتفاق افتاده است. پژوهشگران اکنون هیچ برنامه یا مجوزی برای تولید جوجههای پوزهدار و بدون منقار ندارند، اما معتقد هستند در صورت تولد چنین جوجهای میتواند به خوبی زنده بماند. هر روز که میگذرد دیرینشناسان بیشتری به این باور میرسند که پرندگان دایناسورهای زنده هستند.
عدهی کمی از دانشمندان این خویشاوندی را رد میکنند و استدلال آن ها این است که تفاوتهای اساسی بسیار زیادی بین دایناسورها و پرندگان وجود دارد. اکنون ۱۴۰ سال است که منشا پیدایش پرندگان بهعنوان موضوعی بسیار جنجالی در تاریخ طبیعی مطرح است. در سال ۲۰۰۱ فسیلی پیدا شد و کارشناسها معتقد هستند که با آن گره معمای ۱۴۰ ساله در حال گشوده شدن است. چند سال بعد کشاورزان چینی نیز فسیل یک سری دایناسور پردار را از دل خاک بیرون کشیدهاند که محکمترین مدرک دیرینشناسان محسوب میشود. این نظریه که پرندگان امروزی از دایناسورها تکامل پیدا کرده اند را نخستین بار «توماس هنری هاکسلی» که خود از مدافعین نظریهی تکامل داروینبود در سال ۱۸۶۷ عنوان کرد. او فسیل کهنترین پرندهای که تاکنون شناخته و در جنوب آلمان کشف شده بود را بررسی کرد.
مقالهی مرتبط:
هاکسلی بهسرعت متوجه شد که شباهت چشمگیری بین اسکلت این پرندهی کهنبال یا آرکئوپتریکس(Archaeopteryx) و دایناسور کوچکی به نامآراستهآرواره (Compsognathus) که فسیلش از رسوبات سنگهای آهک یکسان کشف شده بود، وجود دارد. به این ترتیب هاکسلی فسیل آرکئوپتریکس را بهعنوان یک نمونهی تمام عیار از آن چه داروین «حلقههای گمشده» مینامید معرفی و نظریهی جدیدش را دربارهی اجداد پرندگان، مطرح کرد. در این که آرکئوپتریکس پر داشت و میتوانست پرواز کند، شکی نبود. با این وجود هنوز در قسمت بال، انگشتهای پنجهای داشت، دمش بلند و استخوانی بود و دندان داشت. در تابستان سال ۲۰۰۲ بقایای این پرنده دیرینه، همراه تعدادی از فسیل دایناسورهای پردار در یک نمایشگاه جداگانه و کمنظیر در موزهی تاریخ طبیعی لندن به نمایش در آمد.
گاستورنیس و لیتورنیس (Gastornis & Lithornis)
هاکسلی و پس از او جراردهایمان، هر دو معتقد بودند که زنجیری، پرندگان و دایناسورهای شکارگر را به هم پیوند میدهد. شواهد فسیلی که بیشترین نیاز به آنها بود تنها در سالهای بین ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۲ کشف شدند. تقریبا همهی یافتههای مهم از منطقهای در شمال شرق چین به نام «لیائونینگ» بهدست آمد که یکی از نقاطی است که بیشترین ذخایر فسیل جهان را دارد. در آن جا، ۱۲۴ میلیون سال پیش، فورانهای آتشفشانی زمینی را که روزگاری پر از حیات وحش بود، مدفون کردند.
بسیاری از فسیلها بهطرز شگفتانگیزی در خاکستر ریز آتشفشانی محفوظ ماندهاند؛ حتی روی بعضی از آنها بقایای بافت نرم چسبیده است. همان جا در سال ۱۹۶۶، دیرینشناسان فسیل موجودی به نامچینیخزندهبال (Sinosauropteryx) را یافتند، جانوری که اسکلتش ویژگیهای مشابه بسیاری با دایناسور شکارگر آراستهآرواره داشت، اما به نظر میرسید که پوستی پر مانند دارد. کشفیات دایناسوری مشابه دیگری هم به دست آمدند که از لحاظ اندازه بدن و میزان پوشش پر با هم متفاوت بودند.
زمانی برای کسانی که وجود پرندگان غولآسا را انکار میکردند، این فسیلهای افسانهای به تنهایی کافی نبودند. نظر آنها این بود که نقشهای پرمانند روی فسیل نتیجهی ترکیب بدن پرنده با اسکلتش در طول مدفون شدن در زیر خاک است. برخی نیز ادعا میکردند که تشابهات بین پرندگان و دایناسورها میتواند بهطور جداگانه تکامل پیدا کرده باشند یا این که اثرهای پرمانند در فسیلها کلا چیز دیگری بودند. به هر حال از نظریهی پرندگان غولآسا حمایت نشد تا این که در سال ۱۹۹۹ دانشمندان در ایالات متحده اعلام کردند که تکهی کاملی از مدرک مورد نیاز را پیدا کرده اند؛ بقایای فسیلی جانوری با بدن پرنده و دم یک دایناسور؛ این فسیل که آرکئورپتور (Archaeoraptor) نام داشت جعلی از آب درآمد.
چیتیپاتی (Citipati)
جستجو برای یک فسیل که بدون هیچ شک و شبههای نمایانگر ارتباط بین نخستین پرنده شناخته شده به نام آرکئوپتریکس و نزدیکترین خویشاوند دایناسورش بود، ادامه داشت. دانشمندها میدانستند که برای به کرسی نشاندن ادعایشان به یک جانور تغییر یافته نیاز داشتند که همهی جزئیات استخوانی و پوشش پردار را نشان دهد. پس از آن درست در سال ۲۰۰۱، گزارشهایی درباره یک کشف جدید در چین منتشر شد. این یافته، نخستین فسیل تقریبا کامل و بینقص یک دایناسور ۱۲۴ میلیون ساله بود که از سر تا دم از کرک و پرهای ابتدایی پوشیده میشد.
پژوهشگران جانور فسیل شده را یک دوندهخزنده (Dromaeosaur) شناسایی کردند، یک دایناسور شکارگر کوچک که خویشاوندی نزدیکی با دزد چابک (Velociraptor) داشت، پنجهاش در قسمت انگشت میانی داسی شکل بود و زایدههای میلهای خشکی روی دمش داشت. دایناسورهای دوندهخزنده متعلق به گروهی از دایناسورها هستند که همگی به عنوان جانوران تروپودپیشرفته شناخته می شوند؛ شکارگرهایی دوپا با دندانهای تیز و استخوانهای لگنی که شباهت زیادی به استخوانهای لگنی آرکئوپتریکس، یعنی نخستین پرندهی شناخته شده، داشتند.
جزئیات این دوندهخزنده تازه کشف شده آنقدر واضح و ظریف هستند که دانشمندان میتوانند تنوع پرها را روی تمامی بدن ببینند. این جانور یک پرنده نیست؛ پرهایش برای پرواز نیستند بلکه پرهای نرم و کرکی برای پوشش بدن هستند. کاربرد اولیهی آنها برای این بوده است که جانور بتواند دمای بدنش را تنظیم کند؛ پرهای پروازی دیرتر شکل گرفتند. به این دایناسور فسیل شده نام «شکارگر پرپری» داده شده است و این بهدلیل پوشش گسترده پر روی بدن آن است. هنگامی که سنگ نگهدارنده این فسیل به دو نیم شد نقش استخوانهای لگنی آن خرد شد.
به همین دلیل نمیتوان گفت که آیا این یک گونهی جدید است یا یک پرندهی غولآسا بهنام سینورنیتوسور (Sinornithosaurus). اما بهعقیدهی دانشمندان اطلاعات کالبدشناختی کافی برای این که این دایناسور را دقیقا به عنوان یک دوندهخزنده معرفی کنیم وجود دارد. این همان حلقهی گمشده است. این همان جانوری است که خویشاوندی بین دایناسورهای تروپود وآرکئوپتریکسها را ثابت میکند، در عین حال ثابت میکند آنچه که از مدتها پیش فرض شده بود، درست است.
ولاسیرپتر (Velociraptor)
کارشناسها معتقدند حتی امکان این وجود دارد که از تخمهای تیرکس نوزادهای پردار به دنیا بیایند. هر چه یک دایناسور کوچکتر باشد، حفظ دمای بدن برایش سختتر است. بنابراین احتمالا نوزادان دایناسورهای بزرگتر مانند تیرکس نیاز داشتهاند که بدنی عایق شده، داشته باشند. دایناسورها به دو دستهی عمده تقسیم می شوند: دایناسورهای پرندهسان گیاهخوار و دایناسورهای مارمولکسان. چنین تصور میشود که پرندگان از نسل دایناسورهای مارمولکسان و نه پرندهسان باشند.
نخستین مهرهدارهای واقعی پتروسورها (Pterosaurs) بودند و پتروداکتیلهای معروف هم جزو آنها بودند، اما خزندگان پرندهای بودند که بالهای پردهمانند بدون پر داشتند و دایناسور نبودند. احتمالا آنها از حیوانات کوچک شبیه به مارمولک که خود را سر میدادند و روی درختها یا صخرهها زندگی میکردند، تحول یافته بودند. پتروسورها در نگاه اول شبیه به پرندهها هستند اما با پرندگان امروزی خویشاوندی ندارند.
مقالههای مرتبط:
در طول دو دههی پایانی قرن بیستم فسیل دایناسورهای شبهپرنده و شبهدایناسور از زیر خاک بیرون آورده شدند که شامل فسیلهای ماداگاسکار، مغولستان، اسپانیا و ناحیهی پاتاگونیا (جنوب آرژانتین و شیلی) هستند. در سالهای بعدی پژوهشگران بیشتر تلاشهای خود را روی کشفیاتی متمرکز میکردند که در لایههای آتشفشانی و رسوبی در استان «لیائونینگ» چین پیدا میکردند. با این کار تنوع بزرگی از فسیلهای بسیار واضح از ماهیان، پرندگان، حشرات، خزندگان، میگوها، گلها، پستانداران و دایناسورها جمعآوری شد که عمر آنها بین ۱۲۰ تا ۱۲۵ میلیون سال پیش بود.
این بقایا نمایی از یک جمعیت زیستی متنوع را به دست میدهد که هم شامل پرندگان غولآسا و هم پرندگان نخستین معمولی است که همهی آنها همزمان با هم زندگی میکردند. فسیلهای بهدست آمده از چین به ما نشان میدهند که در یک زمان مشخص چه حیواناتی وجود داشتند و اینکه آنها چه زمانی تکامل پیدا کردند، نیستند. این یافتهها نشان میدهد پیدایش پرندگان در ۱۵۰ میلیون سال پیش فرآیندی تدریجی بوده است که در ادامهی آن برخی دایناسورها به تدریج تبدیل به دایناسورهای پرنده شکل شدند.
خان (Khann)
پر یک پرندهی امروزی از یک لولهی میان تهی تشکیل شده که در پوست فرو رفته است و در بالا به شکل میلهای خارجی و قابل مشاهده در میآید که از آن ریشهای پر میرویند. در مورد پرهای پروازی روی بالها این خارهای کوچک پرها هستند که پرهای کنار هم را به یکدیگر متصل میکنند. این خارهای کوچک بهصورت نامتقارن در دو طرف بخش میلهای شکل قرار گرفتهاند. اما پرهای کرکی که بدن پرنده را می پوشانند متقارن هستند و قابلیت آیرودینامیکی را که برای پرواز ضروری است، ندارند. ریشهای روی پرهای پرندگان دیرینه، یعنی آرکئوپتریکسها، نیز بهطور نامتقارن قرار گرفتهاند.
اما ریشهای روی خود بالها که در پرندگان غولآسا دیده شدند و همچنین پوشش کرک مانند روی بدنسینوسوروپتریکسها متفاوت هستند و تصور میشود که پرهای کرکی باشند. یک پر برای پرواز همچنان که روی بدن آرکئوپتریکسها و روی بالهای پرندگان امروزی دیده میشوند، ساختاری بسیار پیچیدهتر دارد که برای بلند شدن از سطح زمین طراحی شده است. بنابراین چیزی که واقعا دانشمندان را سردرگم میکند این است که چگونه پرهای کرکی تبدیل به پرهای پروازی شدهاند؟
بهگفتهی پروفسور گراهام تیلور، متخصص ایرودینامیک تکاملی در دانشگاه آکسفورد، پرها پیش از عمل بلند کردن از زمین باید عملکرد دیگری داشته باشند، احتمالا نقش عایقسازی بدن. اما این هنوز توضیحی در مورد اینکه چرا آنها برای پرواز سازگار شدند نیست و پرهای عایق نیازی به قدرت مکانیکی بخش لولهای خشک میانی که پرها به آن متصل هستند، ندارند. ملاحظاتی نظیر اینها به تازگی ما را بر این داشتند که سناریوی جدیدی را پیشنهاد کنیم با این مضمون که پرها تکامل مییابند تا نیروهای رانشی تولید شود که یک جانور شکارگر کوچک را در یک پرش هدایت میکند.
پرها بدون خارهای کوچک برای ایجاد این حرکت رانشی مناسب هستند، اما به خوبی پرهای امروزی نیستند. پس چیزی مثل یک پر پرندهی امروزی بود که برای کنترل حرکت رانشی تکامل یافته است. در چند ماه گذشته دانشمندان دم یک دایناسور همراه با پرهای آن را بهطور دست نخورده در یک تکه از سنگ کهربا کشف کردند. این پرها، نخستین نمونههایی نیستند که درون سنگ کهربا کشف میشوند. اما آنها چنان تازه حفظ شدهاند که دانشمندان بهطور یقین تشخیص میدهند پرها متعلق به یک دایناسور است و به هیچ یک از گونههای پرندگان ماقبل تاریخ تعلق ندارد.
آنها نخستین نمونه از پرهای بهجا مانده از دایناسورهای غیر مرغی هستند که در کهربا یافت میشوند. ساختار این پرها حاکی از عمر یکصد میلیون سالهی آنها دارد. لیدا شینگ از دانشگاه علوم زمینشناسی چین، این نمونه خارقالعاده را از بازاری در میانمار خرید. فروشندگان سنگ کهربا تصور میکردند نوعی گیاه داخل سنگ وجود دارد به همین دلیل میتوان از آن یک جواهر زینتی یا وسیلهای برای دکور خانه ساخت. شینگ بلافاصله پتانسیل تحقیق روی سنگ را شناسایی کرد و در همین زمینه به یکی از محققان موزهی ساسکاچوان کانادا تقاضای همکاری در پروژه را داد.
مقالههای مرتبط:
محققان با استفاده از یک اسکنر CT و میکروسکوپ توانستند سنگ مذکور را به دقت بررسی کنند. آنها متوجه شدند این دم، به یکی از دایناسورهای خانواده سلوروسائور تعلق دارد. این دایناسورهای پرنده مانند، گوشتخوار بودهاند و در اواخر دورهی کرتاسه یعنی بیش از ۶۵ میلیون سال قبل منقرض شده است. تا قبل از کشف این پرها، مطالعات پژوهشگران روی دایناسورهایی که دارای پر بودند بر گرفته از مشخصات فسیلها بوده است. این کشف اطلاعات زیادی را درباره جزئیات دقیقتر از دایناسورهای پردار و مراحل رشد آنها فراهم میکند.
اما فقط پرها نیستند که قابلیت پرواز را فراهم میآورند بلکه به بال هم نیاز است. یک ویژگی مهم دایناسورهای دونده، دستهای بلند باورنکردنی و مکانیزمهای استخوانی خاص در ناحیهی مچ است که به دستهایش قابلیت حمله به سمت جلو و گرفتن طعمه را میدهد. اندامهای حرکتی جلویی و عقبی آرکئوپتریکس طول یکسانی دارند. در سنگوارههای پرندگان غولآسای چین با یک سری از این جانوران سر و کار داریم که در آنها اندامهای جلویی بلندتر هستند، تا این که در برخی دیگر اندامهای جلویی و عقبی تقریبا هماندازه میشوند؛ و این یعنی همهی فاکتورها برای این که این اندام تبدیل به بال شود، وجود دارد.
نظریهای که بیان میکند پرها بهطور جداگانه روی بدن دایناسورها و پرندگان تکامل یافتهاند ضعیف به نظر میرسد. زمانی که پیچیدگی یک پر را مطالعه میکنیم به این نتیجه میرسیم که نظریهای که بیانگر تکامل جداگانه پر در دایناسورها و پرندگان است بیاساس به نظر میرسد. دور از ذهن است که طبیعت توانسته باشد چنین ساختار پیچیدهای را در دو زمان متفاوت پدید آورده باشد. همچنین، دایناسورهای لیائونینک، ویژگیهای مشترک بیشتری علاوه بر داشتن پر با پرندگان دارند.
دایناسورهای تروپود و پرندگان، بیش از صد ویژگی کالبدشناختی (آناتومیکی) مشترک دارند که از آن جمله میتوان به عضوی معادل استخوان جناق، مچهای دست چرخان، سه انگشت پای نوک تیز و استخوانهای میان تهی اشاره کرد. مچ دست که شبیه به هلال ماه است قابلیت چرخشی دارد و یک بخش بسیار مهم به شمار میآید. پرندگان از حرکت مچ جهت اقدام برای پرواز استفاده میکنند. این عضو دایناسورها را قادر میسازد تا دستهایشان را به سمت جلو پرتاب کنند.
این شبیه به همان حرکتی است که ما انجام میدهیم تا دستمان را بگردانیم و بخش بالایی بازویمان را با انگشت کوچکمان لمس کنیم. در سال ۱۹۷۳ جان اوستروم، دانشمندی از دانشگاه ییل، این نظریه را عنوان کرد که پرندهها نه فقط با دایناسورها خویشاوند هستند، بلکه خودشان دایناسور محسوب میشوند. او پرندگان زنده را هنگام پرواز مطالعه کرد و متوجه شد که وقتی یک بال در حالت تا شده است، مچ در عقب قرار میگیرد و به محض این که شروع به بال زدن میکند سر بالش (به مانند دست) را به سمت جلو و پایین تاب میدهد.
اوستروم دریافت که حرکت بال پرنده هنگام پرواز همان حرکت پرتاب به جلوی دست دایناسور است. حرکت چرخشی محوری در مچ دایناسور که برای گرفتن طعمه کاربرد دارد در پرندگان نیز یکسان است. مشاهده شد که بخش شبیه به هلال ماه در مچ دایناسور دونده در پرندگان نیز وارد عمل میشود. حتی با داشتن پوششی از پر و دستهای بلند، چگونه میشود که عمل پرواز کردن شکل گرفته باشد؟ در این باره دانشمندان دو دسته میشوند. یک دسته با نظریهی درختی و دسته دیگر با نظریهی دوندگی، موافق هستند یا طبق نامگذاری دکتر مین وارینگ، دو نظریهی پایین درختان و بالای زمین وجود دارد.
مدعیان نظریه پایین درختان بر این باور هستند که پرواز ابتدا در حیوانات درختزی شکل گرفت که برای امتداد دادن طول پرش یا کاهش شدت سقوط، خود را سر می دادند. طرفداران نظریه بالای زمین، معتقد هستند که پرواز در حیوانات زمینزی که با سرعت زیاد میدویدند شکل گرفت. حیواناتی که خودشان را به هوا میانداختند تا جانوران دیگر را شکار یا از آنها فرار کنند.
آویالایا (Avialae)
دکتر کن دایل، که کارش در آزمایشگاه پرواز دانشگاه مونتانا، است در سال ۲۰۰۲ به پژوهش دربارهی «دویدن عمودی با کمک بال» پرداخت. او روی روشهایی که جوجه پرندههای شکاری تا پیش از شکلگیری بالهای پروازی خود استفاده میکردند تا خود را از خطر برهانند، مطالعه کرد. او به این نتیجه رسید که وقتی آنها احساس خطر میکنند دیوانهوار بالهایشان را به هم میکوبند. این کار به آنها توانایی بلند شدن از سطوح عمودی را میدهد. چنین نتیجهگیری میتواند سرنخهایی برای تکامل در پرواز به دست دهد. پرواز بالای زمین، به یقین یک نظریهی قوی است. دکتر مین وارینگ میگوید:
من تاکنون همیشه میگفتم که پرواز باید از موجودات پرشکننده آمده باشد، اما واقعیت این گونه نبوده است، چرا که این حیوانات پرشکننده چیزی جز دوندههای سریع نبودند.
یک موجود چالاک زمینی را تصور کنید که به اندازهی یک جوجه بزرگ است، بدنش از پوششی شبیه به پر پوشیده شده است و روی اندامهای جلویی و پاهای خود پرهای درشت دارد؛ خیلی سریع میدود و بر طعمه خود میتازد؛ یاد گرفته است که جریانهای هوا ممکن است او را به زمین بزنند؛ پس بازوهایش را باز و بلند میکند تا تعادلش حفظ شود. تجسم کردن این که چگونه یک پرش و فقط ذرهای فاصله گرفتن از زمین تبدیل به پروازی پیشرفتهتر شده است، دشوار نیست. اولین سنگوارههای دایناسورها که کشف شدند، سنگوارهی ردپای آنها بود.
دانشمندان تصور میکردند این ردپاها متعلق به پرندگان هستند. مدتی بعد معلوم شد این ردپاها متعلق به دایناسورها هستند و باز عدهای از دانشمندان به رابطهی فرگشت میان دایناسورها و پرندگان اشاره کردند، ولی در تمام این مدت تصویری که از دایناسورها در ذهنمان داشتیم ثابت بود؛ خزندگان دوپایی که گرچه نیاکان پرندگان هستند، ولی به هر حال، خزندهاند و چیزی بیشتر از مارمولکهای دوپا فرز و سریع نیستند. امروزه میدانیم که این تصور کاملا نادرست بوده است.
مقامات شرکت بریتانیایی استون مارتین، در اقدامی هوشمندانه و در آستانهی نهایی شدن برگزیت (Brexit) تصمیم بهفروش عمومی سهام این برند گرفتهاند. بر اساس پیشبینی کارشناسان، ارزش سهام اولیهی استون مارتین تا ۵ میلیارد پوند (حدود ۶ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار) برآورد میشود.
برند ۱۰۵ سالهی استون مارتین که مدلهای آن، مورد استفادهی جیمز باند مأمور مخفی سمبلیک سازمان جاسوسی بریتانیا بوده است، بهزودی در بروس لندن ظاهر خواهد شد. پس از عرضهی اولیهی سهام (IPO) فراری در سال ۲۰۱۵، استون مارتین میتواند با ارزش ۵ میلیارد پوند سهام خود را در بورس عرضه کند. درواقع باتوجه به سوددهی اخیر این برند و تولید مدلهای جدید، استون مارتین میتواند آیندهی روشنی داشته باشد. این خودروساز بریتانیایی تا امروز، ۷ بار ورشکستگی تجربه کرده است؛ از سال ۲۰۱۰ بود که استون مارتین سودی کسب نکرده بود اما سرانجام سال گذشته، سوددهی شامل حال این برند شد. در نیمهی اول سال ۲۰۱۸، استون مارتین ۴۴۵ میلیون پوند فروش داشته که بدون درنظر گرفتن مالیات، ۴۲ میلیون پوند آن سود خالص است. در این شرایط، تصمیم مقامات استون مارتین بر عرضهی حداقل ۲۵ درصد سهام برند در بورس، منطقی بهنظر میرسد.
بر اساس گزارش خبرگزاری رویترز، مقامات استون مارتین مقدمات عرضهی سهام اولیه را در سازمان امور مالی بریتانیا (FCA) تکمیل کردهاند تا پس از کسب مجوزهای لازم، ۲۹ شهریور ماه سال جاری استون مارتین ۲۵ درصد سهام خود را (از بخش شرکتهای سهامدار کویتی و ایتالیایی) در بورس لندن عرضه کند. اندی پالمر، مدیرعامل استون مارتین امیدوار است که عرضهی ۲۵ درصد سهام این برند، همانند نهایی شدن برگزیت و خروج بریتانیا از اتحادیهی اروپا، تا پایان سال ۲۰۱۸، به اتمام برسد. حدود ۲۵ درصد محصولات استون مارتین که خروجی تنها خط تولید این برند در گیدون انگلستان هستند، در بازار اروپا فروخته میشوند؛ دومین خط تولید استون مارتین در ولز خواهد بود که از سال ۲۰۱۹ عملیاتی خواهد شد. پالمر در مورد فروش سهام استون مارتین گفت:
میتوانیم نشان دهیم که برگزیت، تأثیر فراوانی بر ما نخواهد گذاشت. اگر برای فروش در اروپا تعرفهی مشخص وجود داشته باشد، رقبای ما هم با تعرفهی واردات به بریتانیا مواجه خواهند شد؛ شاید برخی از سهم فروش در بازار اروپا را از دست بدهیم اما این میزان در بریتانیا جبران میشود.
پس از نهایی شدن برگزیت، مورد مشترک بسیاری از خودروهای بریتانیایی، استفاده از پیشرانههای ساخت آلمان بیشتر از همیشه جلب توجه خواهد کرد. وجود تعرفهی واردات بین اروپا و بریتانیا میتواند، سرعت تولید و تحویل خودرو را کاهش دهد. البته بسیار بعید است که افزایش اندک قیمت خودروها به واسطهی تعرفههای جدید، مشتریان ثروتمند استون مارتین را تحت تأثیر قرار دهد. در هر صورت مقامات استون مارتین برای افزایش ارزش این برند، اقدامات جالبی انجام دادهاند. استون مارتین حق استفاده از نام برند در آپارتمانهای مسکونی و مدلهای زیردریایی دارد تا با ایجاد حس خاص بودن به مشتری، ارزش خود را در نگاه سرمایهگذاران بیشتر کند. مقامات این برند امیدوار هستند که فروش محصولات تا ۶۲۰۰ و ۶۴۰۰ دستگاه افزایش پیدا کند؛ هدف نهایی رسیدن به رکورد فروش سال ۲۰۰۷ در سال ۲۰۱۹، عرضهی ۷۳۰۰ دستگاه خودرو است. تقاضای بالا برای مدل DB11 و سپس تولید اولین شاسیبلند این برند، میتواند فروش ۱۰ هزار دستگاه خودرو تا سال ۲۰۲۰ را تضمین کند.
آشنایی اکثر کاربران دنیای فناوری و مردم عادی با شبکهی بلاکچین، به خاطرهای از یک دوست و همکار که از مزایا و افزایش قیمت بیتکوین صحبت میکرده است، باز میگردد. در واقع اغلب ما ابتدا یکی از محصولات بلاک چین را شناختیم و سپس به کارایی زیربنای اصلی یعنی همان دفتر کل توزیع شده علاقهمند شدیم. اگرچه بیت کوین نقش مهمی در شهرت این نوع از شبکهها داشته است؛ اما نمیتوان آن را پیشگامی در استفاده از قابلیتهای بلاکچین نامید.
در واقع، اولین شبکهی بلاکچین جهان، ۱۳ سال پیش از پیدایش بیتکوین وجود داشته است. این شبکه، بهصورت مخفی و هفتگی، در بخش آگهیهای یکی از مشهورترین روزنامههای جهان یعنی نیویورک تایمز چاپ میشده است.
اولین بلاکچین جهان
در تعریف اولیه، بلاکچین یک پایگاه داده است که توسط شبکهای از کاربران کنترل شده و امنیت آن نیز با استفاده از رمزنگاری تامین میشود. دادههای جدیدی که وارد این دیتابیس میشوند در بخشهای با نام بلوک ذخیره میشوند. بسته به سرعت اضافه شدن داده به پایگاه، بلوکهای جدید ساخته شده و به زنجیرهی بلوکهای قبلی متصل میشوند.
مقالههای مرتبط:
هر بلوک در زنجیرهی بلوکی دارای یک شناسه (ID) است که با عبارت هش شناخته میشود. این شناسه با ترکیب شناسهی بلوک قبلی و دادههای بلوک فعلی در یک الگوریتم رمزنگاری، ساخته میشود. این فرآیند، یکپارچگی تمام دادههای دیتابیس را تضمین میکند؛ چرا که تغییر دادن دادههای یک بلوک، منجر به ایجاد هش دیگری میشود که مورد تایید دیگر کاربران نیست.
امروزه بلاکچین بهصورت خلاصه به فناوری گفته میشود که در پسزمینهی ارزهای رمزنگاری شده مانند بیتکوین یا اتریوم قرار دارد. اگرچه بلاکچین را میتوان بهعنوان ابزاری برای ثبت گزارش غیر قابل تغییر تراکنشهای مالی استفاده کرد؛ اما این فناوری قابلیتهای بسیار دیگری نیز دارد. در واقع هر نوع اطلاعاتی را میتوان وارد یک بلاکچین کرد و از ذخیرهی صحیح و بدون تغییر آنها اطمینان داشت.
شبکههای بلاکچین که طبق تعریف بهمعنای زنجیرهای از دادههای هش شده و وابسته به زمان هستند، برای اولین بار توسط متخصصان رمزنگاری استورات هابر و اسکات استورنتا در سال ۱۹۹۱ معرفی شدند. هدف این دو نفر از معرفی این سیستمها قطعا چنین آیندهی بلندپروازانهای نبوده است. آنها این شبکهها را تنها با هدف علامتگذاری اسناد دیجیتال برای تایبد اعتبار توسعه دادند. جزئیات اختراع این دو نفر در مقالهای در ژورنال رمزنگاری The Journal of Cryptology چاپ شد. نکتهی مهم در این مقاله آن بود که توانایی تایید زمان تولید یا ویرایش یک سند، برای حل چالشهایی مانند مالکیت معنوی یا حقوق کپیرایت الزامی است.
در دنیای واقعی، روشهای مختلفی برای تایید زمانی تولید و ویرایش یک سند وجود دارد. بهعنوان مثال میتوانید سند را در یک پاکت مهروموم شده برای خودتان ارسال کنید یا وقایع را بهترتیب زمانی در یک دفتر یادداشت وارد کنید. در این موارد، هرگونه نشانه از دستکاری در سند مانند باز کردن پاکت نامه یا اضافه کردن یک برگ کاغذ در وسط دفترچه، کاملا واضح خواهد بود. اما وقتی در مورد تایید اعتبار یک سند دیجیتالی صحبت میکنیم، تشخیص دستکاری در سند، بسیار دشوار خواهد بود.
هابر و استورنتا چالش تایید زمانی اسناد دیجیتال را بهخوبی درک کردند. آنها میدانستند که برای علامتگذاری زمانی یک سند، باید دو مسئله حل شود. نخست این که خود دادهی موجود در سند باید با زمان ساخت یا ویرایش علامتگذاری شود تا حتی تغییرات بسیار کوچک در آن، قابل مشاهده و شناسایی باشند. مسئلهی دوم این بود که خود علامتگذاری زمانی، قابل تغییر نباشد.
یکی از راهحلهای واضح برای این دو مسئله، ارسال سند دیجیتال به یک سرویس علامتگذاری زمانی بود که سند را در یک صندوق امن نگهداری کند. این کار، هر دو مسئلهی مذکور را حل میکرد. نقطهی ضعف این روش در دو بخش مشهود بود. اول این که حریم شخصی صاحب سند در معرض خطر قرار میگرفت و دوم، احتمال آسیب دیدن سند در زمان ارسال یا دریافت آن به سرویس علامتگذاری وجود داشت.
راهحل هابر و استورنتا برای این چالش، وارد کردن سند به یک الگوریتم هشکنندهی رمزنگاری بود. این الگوریتم، برای هر سند یک شناسهی منحصر بهفرد تولید میکند. اگر تنها بخش کوچکی از سند تغییر کند و بار دیگر آن را به الگوریتم وارد کنید، شناسهی متفاوتی تولید میشود. سپس، این ایده با ایدهی امضای دیجیتال ترکیب شد. امضای دیجیتال نیز ایدهای برای تشخیص امضای منحصر بهفرد در هر سند دیجیتال است. با استفاده از این روش، کاربران میتوانستند بهجای ارسال کل سند به سیستم علامتگذاری زمانی، تنها شناسهی هششدهی آن را ارسال کنند.
پس از آشنایی اولیه با تاریخچهی شکلگیری بلاکچین، این سوال ایجاد میشود که نیویورک تایمز در این داستان چه نقشی داشته است؟ در دنیای ارزهای رمزنگاری شده، هشها به یک دفتر کل عمومی بهنام بلاکچین ارسال میشوند که هر فردی قادر به مشاهدهی یکپارچگی و صحت دادهها در آن، هست. هابر و استورنتا نیز در آن سالها به این نتیجه رسیدند که انتشارات عظیمی مانند نیویورک تایمز، میتواند چنین نقشی برای آنها ایفا کند.
منبع الهام ساتوشی
آنچه که در مقالهی دو متخصص رمزنگاری شده منتشر شده است نسخهی نمونهای و اولیهی بلاکچینی است که امروزه، سنگبنای اکثر ارزهای دیجیتال را تشکیل میدهد. در واقع وقتی ساتوشی ناکاموتو در سال ۲۰۰۸ مقالهی معرفی یا وایتپیپر بیتکوین را منتشر کرد، ۳ مقاله از ۸ مقالهی مرجع آن، نوشتهی این دو دانشمند بود. سورنتا در مصاحبهای با والاستریت ژورنال، حضور داشتن در مقالهی معرفی بیتکوین را جذاب دانسته بود.
مقالههای مرتبط:
اما ۱۴ سال قبل از آن که بیتکوین معرفی شود، سورنتا و هابر با اجرای سرویس بهنام Surety، یافتههای خود را به آزمایش گذاشتند. محصول اصلی سرویس سورتی، AbsoluteProofنام داشت که بهصورت یک مهروموم دیجیتالی رمزنگاری شده روی اسناد کار میکرد. مکانیزم اصلی این محصول، همان مکانیزمی است که در مقالهی این دو دانشمند توصیف شده بود.
کاربران این سیستم، از آن برای ایجاد هش سند دیجیتال استفاده میکنند. سپس این هش به سرورهای سورتی فرستاده میشود و با علامتگذاری زمانی، مهروموم میشود. این مهروموم، نوعی شناسهی امن و منحصربهفرد رمزنگاری شده است که برای ذخیره کردن اطلاعات مورد نظر مشتری، بهنرمافزار فرستاده میشود. یک کپی از این مهر و تمام مهرهای دیگر ساخته شده توسط کاربر، بهصورت همزمان به پایگاه دادهی AbsoluteProof با نام Universal Registry Database فرستاده میشود.
دیتابیس مذکور، یک زنجیره با ماهیت هش بوده که بهطور کلی از مهرهای ساخته شده توسط کاربران سورتی تشکیل شده است. این روند، گزارشی کاملا غیرقابل تغییر از تمامی مهرهایی که تاکنون در این سیستم ساخته شدهاند، ذخیره میکند. در نهایت ویرایش تمام این مهرها برای شرکت یا هر شخص دیگر، غیر ممکن میشود. تنها یک سوال و چالش به نام اعتماد برای این سیستم باقی میماند. به بیان دیگر، کاربران چگونه میتوانند از ذخیرهی امن دادهها در سرورهای سورتی مطمئن شوند؟
سورتی برای حل این چالش، بهجای ارسال هش کاربران به یک دفترکل دیجیتال عمومی، بهصورت هفتگی یک هش برای تمام دادههای ذخیره شده از کاربران ایجاد کرده و آن را در نیویورک تایمز چاپ میکند. این هش در بخش کوچکی بهعنوان یک آگهی در تایمز و در زیرمجموعهی موارد گمشده و یافته شده چاپ میشود. این آگهی هرهفته و از سال ۱۹۹۵ در این مجله چاپ شده است.
شرکت ادعا میکند که این کار، قابلیت هرگونه تغییر یا دستکاری در علامتگذاری زمانی دادهها را چه برای افراد و چه برای شرکت سورتی غیرممکن میکند. ویتالیک بوترین یکی از بنیانگذاران اتریوم در توییتی به شوخی روشی برای دور زدن این سیستم پیشنهاد داده است. او گفته که اگر فردی روزنامهای تقلبی با هشی دلخواه چاپ کرده و با تیراژ بیشتر از تایمز توزیع کند، دادههای قابل تغییر خواهند بود. با توجه به این که نیویورک تایمز تیراژ روزانه ۵۷۰ هزار عدد دارد، تلاش احتمالی مذکور، برترین شوخی یا شیرینکاری قرن خواهد بود.
هابر و استورنتا حدود ۱۰ سال پیش شرکت سورتی را با هدف ادامهی تحقیقاتشان ترک کردند اما هردوی آنها امروز بهعنوان متخصصان رمزنگاری در دیگر شبکههای بلاکچین فعالیت میکنند. اگرچه این دو نفر هیچگاه ادعایی رسانهای برای کارهای خود نداشتهاند، اما میتوان آنها را پایهگذاران مفهوم جدید ثبت گزارش در دنیای فناوری نامید.
پیشتر خبرهایی در مورد برخی مشکلات گوشیهای آیفون ۸ اپل منتشرشده بود. براساس گزارش برخی کاربران، گوشی آیفون آنها گاهی اوقات بیدلیل از کار میافتد یا ریاستارت میشود و گاهی اصلا روشن نمیشود. ظاهرا این مسایل مربوط به برد منطقی گوشی آیفون است.
اپل در برنامهای جدید قصد دارد، خدماتی رایگان برای تعمیر چنین خرابیهایی در اختیار کاربران و مشتریان خود قرار دهد. کاربرانی که گوشی آیفون معیوب آنها، واجد شرایط مطرحشده در طرح تعمیر رایگان اپل باشد، میتوانند بدون پرداخت هیچگونه هزینهای، از طرح تعمیر رایگان اپل استفاده کنند.
البته اپل اعلام کرده است که درصد بسیار کمی از گوشیهای آیفون ۸ با مشکل برد مدار منطقی آسیبدیده روبرو هستند و این خدمات تنها به کاربرانی که گوشی آیفون آنها چنین مشکلی داشته باشد، تعلق خواهد گرفت. لازم به ذکر است، طبق اعلام اپل، تنها گوشیهای تولیدشدهی سری اول آیفون 8 با چنین مسالهای روبرو هستند؛ لذا صاحبان آیفون 8 پلاس وآیفون 10 که گوشی آنها مشکلات مشابهی با موارد ذکر شده را داشته باشد؛ مشمول طرح تعمیر رایگان نخواهند شد.
بهعلاوه کوپرتینونشینها اعلام کردهاند که طرح تعمیر رایگان تنها به مشتریان ایالات متحده، استرالیا، چین، هنگکنگ، هند، ژاپن، ماکائو و نیوزیلند محدود میشود. گوشیهای هوشمندی که از نوامبر ۲۰۱۷ تا سه سال بعد از آن فروخته شوند، مشمول این طرح هستند. کاربران با وارد کردن شماره سریال گوشی آیفون در وبسایت اپل میتوانند از واجد شرایط بودن خود در طرح تعمیر رایگان اپل مطلع شوند.
کاربرانی که واجد شرایط طرح تعمیر رایگان هستند، میتوانند با تیم پشتیبانی Apple تماس بگیرند و آدرس دفتر خدمات و پشتیبانی اپل را که میتوانند گوشی خود را برای تعمیر به آن واحد ارسال کنند، بپرسند. همچنین کاربران میتوانند به یکی از فروشگاههای خردهفروشی مراجعه کرده و برای تعمیرات از شرکتهای شخص ثالث مجاز کمک بگیرند. در نهایت این شرکتها هم، گوشی آیفون را برای تعمیر به بخش تعمیرات اپل ارسال میکنند.
کاربران واجد شرایط، بدون پرداخت هزینه میتوانند از خدمات رایگان تعمیر استفاده کنند. البته اپل اعلام کرده است که اگر گوشی هر مشکل دیگری داشته باشد، قبل از ورود به فرآیند تعمیر رایگان برد منطقی باید تعمیر شود. مثلا اگر صفحه نمایش گوشی ترک خورده باشد، ابتدا با نمایشگر تعمیر شود و سپس وارد طرح تعمیر رایگان برد منطقی خواهد شد. تعمیرات مربوط به سایر قسمتهای گوشی آیفون، برعهده کاربر است.
کاربران باید توجه داشته باشند که قبل از تحویل گوشی هوشمند خود به واحد تعمیرات اپل، حتما از محتوای گوشی پشتیبانگیری کنند. این احتمال وجود دارد اطلاعات موجود در گوشی در فرآیند تعمیر پاک شود.
چه کسی مریخ را کشف کرد؟ پاسخ به این سوال بسیار دشوار است. از آنجایی که این سیاره با چشم غیر مسلح قابل مشاهده است، انسانها احتمالا از هزاران سال قبل همسایه نزدیک خود را دیدهاند و هیچ راهی برای شناسایی ناظری که مدتهاست مُرده و برای نخستین بار متوجه نور سرخی در آسمان شب شده وجود ندارد.
اما تنها به این دلیل که ما هرگز نمیتوانیم، نام این ناظر تیزبین را پیدا کنیم، بدین معنا نیست که هیچ موضوع جالبی در خصوص تاریخچه مشاهدات مریخ وجود ندارد. مریخ، مانند سیارات دیگری که بدون تلسکوپ قابلمشاهدهاند، مدتهاست که با حرکات غیرمعمولش در مقابل صورت فلکی پسزمینه، توجه انسانها را به خود جلب کرده است.
فرهنگهای مختلفی از مایاها تا چینیها و از بومیان استرالیا تا یونانیها، مشاهدات متفاوتی از گردش این سیاره در آسمان داشتند. شاید آنها نمیدانستند که مریخ چیست و فقط نورِ روشنی را در آسمان شب میدیدند که رفتار مشابهی با سایر نورهای روشنِ آسمان نداشت.
آنتونی اَوِنی، استاد سابق دانشگاه کولگیت نیویورک که سالهاست، نجوم باستانی در آمریکای مرکزی و جنوبی را بررسی میکند، میگوید:
سیارات همچون امروز، دنیاهای جداگانهای محسوب نمیشدند.
ناظران اولیه مریخ، با روشهای مختلفی این سیاره را مشاهده کردهاند. اخترشناسان مدرن به سال نجومی توجه میکنند، مدت زمانی که طول میکشد مریخ به دور خورشید بچرخد که حدود ۶۸۷ روز زمینی است. اما اونی میگوید، برای قرنها، این عددی نبود که ناظران به مریخ نسبت میدادند، بلکه آنها، دورهها و حرکات را میشناختند که ما توجهی به آنها نمیکنیم.
فرهنگهای باستان، ۷۸۰ روز را محاسبه میکردند که میانگین زمان چرخهای که مریخ در آسمان شب دیده میشود را نشان ميدهد. سیاره سرخ در آسمان شب ظاهر و ناپدید میشود. اگر دورهای از ظاهر شدن تا ناپدید شدن یا برعکس را تماشا کنید، این دوره حدود ۷۸۰ روز طول میکشد که به آن دورهی هلالی گفته میشود.
اونی که ابتدا فرهنگ مایاها را بررسی کرده، میگوید که بیشتر آنچه که از نحوهی مشاهده مریخ توسط مایاها میدانیم، از کتابی به نام «کدکس درسدن» است. در این کتاب، جداولی از مشاهدات آسمان شب وجود دارد که دانشمندان با توجه به چرخه ۷۸۰ روزه، تصور میکنند متعلق به مریخ باشد.
اونی گفت، دیگر فرهنگهایی که به دنبال آسمان بودند، بیشتر دوست داشتند که بهجای سفر هر سیاره در آسمان، نحوهی تعامل سیارات مختلف با هم را بررسی کنند. به عنوان مثال، او به اخترشناسان چینی اشاره میکند که بیشتر مجذوب «مقارنه سیارهای» بودند که به نزدیکی ظاهری اجرام آسمانی در آسمان شب (از دید ناظر زمینی) اشاره دارد.
بههمین ترتیب، یکی از قبایل استرالیایی، مریخ را یکی از چهار همسری میدانستند که بهدنبال ماه سفر میکنند. قبیلهای دیگر نیز مریخ و زهره را بهشکل دو چشمِ یک هیولای آسمانی میدید.
اما متاسفانه اسناد تاریخی اندکی ار نحوهی مشاهده مریخ بهجای مانده است. اخترشناسانی که مشاهدات نجومی بومیان استرالیا را بررسی کردند، شواهدی را بهدست آوردهاند که نشان میدهد، مردم بومی این منطقه برای هزاران سال به دقت موقعیت مریخ و دیگر سیارات را در آسمان دنبال میکردند.
البته، یونانیان و رومیان، حرکت مریخ و دیگر اجرام را در آسمان دنبال کردهاند. آنها سیاره سرخ را با خدای جنگ خود (رومیان به آن مارس و یونانیان به آن آرس میگفتند) مرتبط میدانستند و نام مریخ (مارس) هم از اساطیر آنها وارد دنیای ما شد.
دستیار هوشمند سیری توانایی تشخیص نام شما و تلفظ آن را نیز دارد. اگر گوشی آیفونتان گم شود و فردی آن را پیدا کند، میتواند از سیری بپرسد که مالک گوشی چه کسی است تا این دستیار صوتی، نام صاحب گوشی را تلفظ کند. سیری اغلب اوقات اسامی افراد را بهدرستی تلفظ نمیکند؛ اگر با چنین مشکلی روبهرو هستید، بهراحتی میتوانید نحوهی تلفظ صحیح اسم خود و مخاطبانتان را به این دستیار هوشمند بیاموزید.
برای اینکار، از سیری بخواهید که نام شما را بیان کند و منتظر پاسخش بمانید. پس از اینکه اسمتان را تلفظ کرد، بگویید «That’s not how you pronounce my name» (بهمعنی: اسم من اینگونه تلفظ نمیشود). با انجام این کار، سیری از شما خواهد خواست تا نحوهی صحیح تلفظ اسمتان را به او آموزش دهید؛ در اینهنگام کافی است تلفظ صحیح اسم کوچکتان را بهزبان بیاورید تا این دستیار هوشمند آن را ثبت کند.
پس از انجام این کار، سیری چندین حالت مختلف تلفظ اسم شما را پیشرویتان قرار میدهد؛ در این مرحله تمامی آنها را پخش کنید و هرکدام را که از نظرتان درست بود، انتخاب کنید (در کنار هریک از حالتهای مختلف تلفظ، گزینهی Select وجود دارد). چنانچه هیچیک از گزینههای ارائهشده توسط سیری درست نبود، روی «Tell Siri Again» ضربه بزنید و اسمتان را مجددا تلفظ کنید. پس از گذراندن این مراحل و فهماندن تلفظ صحیح نام کوچک به سیری، این دستیار صوتی از شما خواهد خواست تا تلفظ نام خانوادگیتان را نیز به او آموزش دهید؛ برای اینکار، کافی است مجددا پروسهی گفتهشده را طی کنید.
اگر تمامی این کارها را انجام دادهاید و سیری هنوز هم نامتان را درست تلفظ نمیکند، بهتر است چند هفته دندان روی جگر بگذارید تا سیستمعامل iOS 12 بهصورت رسمی توسط Apple منتشر شود. اپل گفته است که نسخهی جدید آیاواس، لهجههای جدیدی را به سیری اضافه میکند و این موضوع میتواند به تلفظ صحیح اسم شما کمک کند.
البته نباید فراموش کرد این کار صرفا برای رضایت شما است و درست یا اشتباه تلفظکردن اسامی افراد توسط سیری، نمیتواند تاثیر چندانی روی تجربهی کاربری شما از گوشیتان داشته باشد. از طرفی اگر فکر میکنید که درصورت گمکردن گوشیتان ممکن است بهعلت تلفظ اشتباه اسم، هیچگاه نتوانید مجددا به آن دسترسی پیدا کنید، در اشتباهید؛ چرا که سیری در چنین مواقعی، نام صاحب گوشی را ضمن تلفظ کردن، روی نمایشگر هم نشان میدهد.
هنگامی که برای ترجمهی محتوا با کمک سیستم مبتنی بر هوش مصنوعی، نمونه ترجمههای متعدد و مختلفی در اختیار سیستم نباشد؛ و سیستم بخواهد متن را از زبانی به زبان دیگر، مثلا از زبان انگلیسی به زبان اردو ترجمه کند؛ بهدلیل فقدان دادههای نمونه ترجمه در سیستم، ترجمهی محتوا با مشکل روبرو خواهد شد.
تیم تحقیقاتی فیسبوک، با استفاده از یادگیری ماشین بدون نظارت، برای این مساله تدبیری اندیشید و موفق شد برای ترجمهی محتوا در زبانهایی که تعداد نمونهترجمه در آنها محدود است، راهکاری پیدا کند.
مقالههای مرتبط:
فیسبوک با استفاده از یادگیری ماشین بدون نظارت، میتواند برای زبانهایی که نمونه ترجمه کمتری دارند، ترجمهی خوبی ارائه دهد. این پروژه توسط واحد تحقیقات هوش مصنوعی فیسبوک یا FAIR توسعه یافته است. البته FAIR در تمام مراحل کار از همکاری و مشارکت واحد Applied Machine Learning استفاده کرده است. آنتوان بوردس، کارشناس آزمایشگاه FAIR در پاریس در مصاحبه تلفنی با وبسایت خبری VentureBeat، به همکاری نزدیک این دو واحد تحقیقاتی برای پیشبرد پروژه اشاره کرد. در یادگیری ماشین با نظارت، ۱۰۰.۰۰۰ نمونه ترجمه از یک زبان به زبان دیگر وجود دارد که یادگیری بدون نظارت برای ترجمه از زبانی به زبانی دیگر که نمونه مدل ترجمه کمتری دارد، بهکار برده میشود. آنتونی بوردس معتقد است:
هنگامی که میخواهید متنی را از انگلیسی به زبان اردو ترجمه کنید، نمونه ترجمههای کمتری وجود دارد؛ یادگیری ماشین بدون نظارت، در روش جدید، میتواند حتی عملکردی بهتر از یادگیری ماشین با نظارت را بهنمایش بگذارد. در چنین شرایطی بدین نتیجه رسیدیم که بهجای استفاده از یک سیستم با نظارت ولی همراه با اطلاعات کم و ناقص، از یک سیستم بدون نظارت که آموزش دیده باشد، استفاده کنیم.
پاییز سال ۲۰۱۸ در EMNLP 2018، نتایج تلاشهای محققان هوش مصنوعی فیسبوک، گیولام لمپل و مکاورلیورانزاتو ارائه خواهد شد. بوردس معتقد است که تحقیقات انجامشده روی این پروژه، یکی از بهترین ایدههایی است که واحد FAIR از سال ۲۰۱۳ تاکنون روی آن سرمایهگذاری کرده است. بوردس در ادامهی صحبتهای خود اظهار داشت:
تصور کنید ما میتوانیم با کمک این روش به سیارهی دیگر برویم و با موجودات فضایی که هیچکس زبان آنها نمیفهمد، صحبت کنیم؛ یا تصورش را بکنید که شما میتوانید زبانی را که تاکنون هیچکس بدان زبان صحبت نکرده است ترجمه کنید. با این روش، امکان ترجمهی دستنوشتهها و متون باستانی و کهن که هنوز رمزگشایی نشدهاند، امکانپذیر خواهد شد. این روش میتواند موفقیتی بزرگ در صنعت ترجمهی متون از زبانهای مختلف با کمک هوش مصنوعی و یادگیری بدون نظارت ایجاد کند که بسیار هیجانانگیز است.
این پروژهی FAIR نیز، همانند بسیاری از پروژههای هوش مصنوعی این واحد، متنباز است و برای دانلود درگیتهاب قابل دسترس خواهد بود. پیشتر نیز گفته شده بود که فرآیند ترجمه در فیسبوک، توسط هوش مصنوعی انجام میشود. اوایل سال جاری، ترجمهی متنباز در فیسبوک با استفاده از سیستم هوش مصنوعی برای قدرت بخشیدن به ترجمه، برای دانلود در گیتهاب قرار گرفت.
سیستمهایی مانند ترجمه، نیاز به تعداد زیادی دادههای برچسبخورده دارند که باید به سیستم آموزش داده شوند. برای مثال، برای ترجمه از زبان فرانسوی به انگلیسی، میلیونها نمونه جمله باید به سیستم داده شود تا بتواند هر دو زبان را بهخوبی درک کند. بدین ترتیب، وقتی نمونه ترجمهها در برخی زبانها بسیار محدود باشد، کار ترجمه در Facebook با مشکل مواجه خواهد شد. چون تعداد جملات نمونهی ترجمهشده در برخی زبانها بسیار محدود است.
سیستم مبتنی بر هوش مصنوعی، میتواند سه عنصر مختلف را بهصورت ترکیبی برای ترجمه مورد استفاده قرار دهد: ترجمهی واژه به واژه، مدلهای ترجمه و back translation. وقتی متنی از یک زبا به زبان دیگر ترجمه شود و سپس متن ترجمهشده مجددا به زبان اصلی برگردانده شود، بدین کار back translation گفته میشود.
ترجمهی واژه به واژه، برای پیشبینی کلمات براساس موضوع متن بهکار برده میشود. پنج کلمهی قبل و بعد کلمهی مورد نظر بهصورت واژه به واژه ترجمه میشود تا سیستم بتواند ترجمهی کلمهی مورد را مشخص کند. پاییز سال گذشته، گیولام لمپل و مکاورلیو رانزاتو این روش را در مقالهای بهصورت مفصل توضیح دادهاند.
مدلهای ترجمه، با دادههای بسیاری از جمله کتابها یا سایر متون نوشتاری، به سیستم آموزش داده میشود؛ تا سیستم بتواند با کمک این دادهها، ترتیب کلمات در جمله و ساختار جمله را تشخیص دهد. با کمک این دادهها، سیستم مبتنی بر هوش مصنوعی میتواند زبان انگلیسی و یا اردو را متوجه شود. در نهایت، back translation، نظارتی بر ترجمهی واژه به واژه و مدلهای ترجمه خواهد داشت. روش جدید ترجمه در فیسبوک ترکیبی از سه روش را برای ارائهی ترجمهای خود به خدمت میگیرد. بوردس در ادامهی صحبتهای خود اضافه کرد:
با استفاده از این ترجمهی کلمه به کلمه، سپس استفاده از مدلهای ترجمه و در نهایت back translation، برای ترجمه زبانی به زبان دیگر، شاهد بهبود قابلتوجهی در ترجمه خواهیم بود.
فیسبوک در نظر دارد در آیندهی نزدیک از سیستم مبتنی بر هوش مصنوعی، بیش از پیش برای ارائهی ترجمهای بهتر، استفاده کند. در این مسیر باید دادههای بیشتری مورد بررسی قرار بگیرند و مختصصان ترجمه، بر محتوای ترجمهشده توسط سیستم مبتنی بر هوش مصنوعی نظارت داشته باشند.
مایکروسافت روز سهشنبه، چند بهروزرسانی مبتنی بر هوش مصنوعی را برای کاربران واندرایو و شیرپوینت که مشترک آفیس ۳۶۵ هستند، معرفی کرد. این بهروزرسانیها، فناوری یادگیری ماشین ردموندیها را به نحو بیشتری با سرویسهای ذخیرهی فایل این شرکت ادغام خواهند کرد. تمام این ویژگیها تا انتهای سال جاری میلادی منتشر خواهند شد؛ اما تا چند هفتهی دیگر با برگزاری کنفرانس Ignite مایکروسافت، میتوان انتظار داشت که برخی از آنها مجددا به نمایش گذاشته شوند.
هر دو سرویس واندرایو و SharePoint با دریافت بهروزرسانیهای تازهی مایکروسافت، قادر به رونویسی خودکار از فایلهای ویدئویی و صوتی خواهند شد. هرچند این قابلیت، ویژگی بینظیری محسوب میشود؛ اما بدون صرف زمان بسیار زیاد، دریافت هرگونه اطلاعاتِ درون این فایلها عملا غیر ممکن است و کاربر پس از بهدستآوردن اطلاعات، همچنان باید به رونویسی از آنها بپردازد. بهگفتهی مایکروسافت، این سرویس جدید، رونویسی را بهصورت خودکار برعهده خواهد گرفت و همزمان که کاربر در حال تماشای ویدئو است، رونوشت را نمایش خواهد داد. این سرویس با بیش از ۳۲۰ نوع فایل سازگاری دارد؛ در نتیجه به احتمال زیاد تمام انواع فایلهای کاربران را پشتیبانی خواهد کرد.
دیگر بهروزرسانیهایی که Microsoft هفتهی گذشته معرفی کرد؛ شامل یک نمایش فایل جدید برای One Drive و نسخهی وب آفیس میشود که با نظاره کردن فایلهایی که کاربر اخیرا در مایکروسافت ۳۶۵ روی آنها کار کرده است، فایلهایی را به وی پیشنهاد میدهد و براساس آنچه آموخته است، کاری را که کاربر احتمالا قصد انجام آن را داشته باشد، حدس میزند. علاوهبر این، مایکروسافت بهزودی بهمنظور تشویق کاربران به اشتراکگذاری فایلهایشان با همکارانی که بهتازگی در جلسهی ارائه با آنها بودهاند، از مجموعهای مشابه از الگوریتمها استفاده خواهد کرد.
کاربران پاورپوینت نیز بهزودی قادر به مشاهدهی دسترسی به آمار هرگونه فایل در واندرایو و شیرپوینت خواهند بود.
.: Weblog Themes By Pichak :.